خوابم میاد...
اگه از من بپرسید خوابُ بیشتر دوست داری یا بیداری؟
حتما میگم خواب. خواب چیزه عجیبیه، واقعاً خوبه، اصلا یه جوریه، انگار هم هستی هم نیستی.
این بی فکری و بی وزنیه تو خوابُ که چیزی از دورو بَرِت نمیفهمی رو با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم. ولی کاریش نمیشه کرد. با بیدار شیم.
مشکلِ منم همیشه... درست از همین جا شروع میشه.
وقتی چشامو باز میکنیم، وقتی متوجه هنوز زنده م، دوباره تنهام...
مجبورم ادامه بدمُ چیزی هم راضی م نمیکنه. حتی کار هر روزه ای که انتظارمُ میکشه و یه وقتی عاشقش بودم.
مارمولک...
قسمت اول:
(اتاق رئیس زندان... صحبت های آقای مُجاور و رضا مثقالی معروف به مارمولک)
- همه ی اینارو گفتم ولی یک نکته باقی موند و اون اینکه بنظر من تو خوبی...
- قربون شما...
- نه فقط تو، همه خوبن، فطرت همه پاکه، حتی اون قاتل، حتی توئه سارق مسلح...
- اِاِاِ
- تو حرف من نپر عزیزم... بگو ببینم، مردم به خودشون زحمت میدن رژیم غذایی می گیرن برای چی؟ ها؟ برای چی؟
- خو واسه اینکه لاغر شن دیگه...
- برای لاغر شدن و برای سلامتی...من میگم برای سلامت روح هم باید رژیم گرفت، یه رژیم روحی، پس اینجا زندان نیست، منم رییس زندان نیستم، اینجا یک کلینیک امراض روحیه،
- عجب...
- و شما بیمارهایی هستید که به اینجا مراجعه کردید تا سلامت روح و نفس خودتونو، تحت رژیم روحی مُجابِر بدست بیارید، من شما رو می فرستم به بهشت، وَلو به زور...
- هههههه
- کجای این حرف خنده دار بود؟
- هیچ جاش، همینکه با زور میخوای بفرستیمون بهشت بامزه بود یه ذره...
- بله، بنظر یه کم عجیب میاد، ولی شدنیه، به شرطی که مطابق رژیم روحی من رفتار بکنی که البته آسونم نیست...
(روی تخت بیمارستان... صحبت های رضا با حاج رضا احمدی، روحانی هم اتاق)
قسمت دوم:
- مگه پام نرسه اونجا... این دفه شارگمو می زنم...
- باز که نا امید شدی آقا رضا
- !می دونی چیه حاج آقا؟! اگه جهنمی هم تو کار باشه... ما جامون ته موتور خونه شه
- نه عزیز برادر... به عدد آدمای توی دنیا راه هست برای رسیدن به خدا...
- چی؟
- عرض کردم... به تعداد آدما راه هست برای رسیدن به خدا...
- خب یعنی چی؟
- یعنی اینکه خداوند همه ی درهاشو به رو بنده ش نمی بنده... انقدر نا امید نباش
- خیلی باس ببخشیدا... شما آخوندا مث اینکه روضه نخونین اموراتتون نمی گذره ها...
- نه والا... فقط ما نیستیم که روضه می خونیم... ایناهاش گوش کن...
آدمها همه چیز را همینجور حاضر آماده از مغازه ها می خرند، اما چون مغازه ای نیست که دوست معامله کند، آدمها مانده اند بی دوست... تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن، پرسید: اهلی کردن یعنی چه؟ گفت: یعنی ایجاد علاقه کردن و این چیزی ست که این روزها پاک فراموش شده، پرسید: راهش چیست؟ گفت: باید صبور باشی... خیلی صبور
قسمت سوم:
(سخنرانی رضا مثقالی برای زندانیان)
بسم الله رحمان رحیم... سلام عرض میکنم خدمت حضار محترم و بالاخص دوستان عزیز خلافکار. خب البته همه ی ماها میدونیم که آدم ها گاها از نداری و بدبختی و گرفتاری ست که دست به کارهای خلاف میزنند و از قدیم هم گفتن که آدم خلافکار دین و ایمان ندارد...
خب حالا این یعنی چی؟ خدمتتون عرض میکنم... اولاً فکر نکنید که خداوند شما را فراموش کرده...شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما بازه... انقدر بفکر راه های در رو نباشید...
خب خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست... خدا، خدای آدم های خلافکار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد... فی الواقع خداوند اِند (ته، آخر) لطافت، اند بی خیال شدن، اند چشم پوشی و اند رفاقت است، رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت میدهد، اگر آدمها مرام داشته باشن هیچ وقت دزدی نمی کنند ولی متأسفانه بعضاً آدمها تک خوری می کنند و این بدِ روزگار است...
بایستی ما یه فکری بحال اهلی شدن آدم ها بکنیم... اهلی کردن یعنی... اهلی یعنی ایجاد علاقه کردن و این تنها راه رسیدن به خداست و بسیار هم مهم است... من قصد نصیحت کردن ندارم چراکه فایده ای هم ندارد و اصلا به زور هم نمی شود کسی را وارد...این است که آدم باید اصلا تنِ... بذارید با این شعر من جمله م رو تمام بکنم:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
...
:: موضوعات مرتبط:
خوشم میاد ,
,
:: برچسب‌ها:
حرف هایی از جنس تگرگ ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار بازدید
